جدول جو
جدول جو

معنی نی سوار - جستجوی لغت در جدول جو

نی سوار
(نَ / نِ سَ)
طفلی که مرکب از نی کند. (آنندراج). بچه ای که به روی نی سواری می کند. (ناظم الاطباء) :
کس نی سوار دیدکه باشد مصاف دار
وز نی ستور دید که در ره غبار کرد.
خاقانی.
نرمی ز حد مبر که چو دندان مار ریخت
هر طفل نی سوار کند تازیانه اش.
صائب.
زهد خشک از خاطرم هرگز غباری برنداشت
مرکب نی بار شد بر نی سوار خویشتن.
صائب.
چون طفل نی سوار به میدان روزگار
در چشم خود سواره ولیکن پیاده ایم.
صائب
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تک سوار
تصویر تک سوار
کسی که در سواری و تاخت و تاز نظیر و همتا نداشته باشد، یک سوار، یکه سوار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیرسوار
تصویر شیرسوار
آنکه بر شیر سوار می شود
شیرسوار فلک: کنایه از خورشید. در قدیم می پنداشتند که خورشید بر پشت شیری سوار است و در آسمان سیر می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بی سواد
تصویر بی سواد
کسی که خواندن و نوشتن نداند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آب سوار
تصویر آب سوار
حباب، دوستی، عشق، محبوب ، دیو، شیطان، مار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پی سپار
تصویر پی سپار
رهسپار، رونده، راهرو، پی سپارنده، برای مثال باد بهار بین که چو فراش چست خاست / بر دشت و کوه شد به گه صبح پی سپار (ابن یمین - ۸۳)، پاسپار
پی سپار کردن: لگدمال کردن، پایمال کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از می خوار
تصویر می خوار
کسی که شراب می خورد، باده خوار، شراب خوار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یک سوار
تصویر یک سوار
تک سوار، یکه سوار، یکه تاز، کنایه از آفتاب
فرهنگ فارسی عمید
(سَ)
فارس. سوارکار ماهر. رجوع به نیک سواری شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از یک سوار
تصویر یک سوار
دلاور، یکه سوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نی نواز
تصویر نی نواز
آنکه نی را بنوازش در آورد
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که تهدیست بوده و سر و وضعی درست نداشته و بسبب اتفاقی یا انعام و بخشش کسی بنوایی رسیده و سر و وضع خود را تغییر داده و زندگیش را سامان بخشیده (ازفرعا. جما) : (کوری چشم کس که خواست نبیند ما و تو باشیم نو نوار علی جان خ) (عارف. دویان. چا. تهران 1337 ص 314)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از می خوار
تصویر می خوار
آنکه باده نوشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نو سواد
تصویر نو سواد
نو نویس نو خوان کسی که تازه خواندن و نوشتن آموخته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فیلسوار
تصویر فیلسوار
پیلسوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیلسوار
تصویر پیلسوار
آنکه بر پیل نشیند پیل نشین، سوار بزرگ، سواری کلان جثه
فرهنگ لغت هوشیار
رونده راهرو: باد بهار بین که چو فراش خانگی در دشت و کوه شدن بگه صبرپی سپار. (این یمین)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی سواد
تصویر بی سواد
برانی: نافرهخته کانا آنکه خواندن و نوشتن ندارند، بی علم بی معرفت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیو سوار
تصویر دیو سوار
سوار اسب سرکش، اسب سوار چابک و تندرو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیر سوار
تصویر شیر سوار
آفتاب (به اعتبار اینکه برج اسد خانه اوست)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پی سپار
تصویر پی سپار
((پِ یا پَ. س ِ))
رونده، راهرو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بی سواد
تصویر بی سواد
Illiterate, Uneducated
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بی سواد
تصویر بی سواد
analphabète, non éduqué
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از بی سواد
تصویر بی سواد
analfabeto, no educado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از بی سواد
تصویر بی سواد
buta huruf, tidak berpendidikan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از بی سواد
تصویر بی سواد
อะกอริย์ , ขาดการศึกษา
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از بی سواد
تصویر بی سواد
analfabeet, onopgeleid
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از بی سواد
تصویر بی سواد
безграмотний , неосвічений
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بی سواد
تصویر بی سواد
analfabeta, non istruito
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بی سواد
تصویر بی سواد
analfabeto, não educado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بی سواد
تصویر بی سواد
文盲的 , 未受教育的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بی سواد
تصویر بی سواد
analfabeta, nieoświadczony
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بی سواد
تصویر بی سواد
Analphabet, ungebildet
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بی سواد
تصویر بی سواد
безграмотный , необразованный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بی سواد
تصویر بی سواد
निरक्षर , अशिक्षित
دیکشنری فارسی به هندی